...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

 

هیچ کجای زیستن به نبودت نمی ارزد

این ویرانکده ی خاکی ،همین که التهابِ دنیای وارونه را تپش گرفته، 

برای مهر دریایی ات،عاجزتر از همیشه ، کمر به رقص قلم می بندد

ومعترف به وسعت صداقتت هوار می زند:

همه ی زیستن،تنها، با وجود تو می ارزد  

                                          مادر;

نظرات 25 + ارسال نظر
پسته شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 21:25

اره روز مادر مبارک .. مشلا که توی جیبم بید ها دارن بهن نیشخند میزنن !!

پولی نموند ... اعصابی نموند ... دلی نموند واسه ی جشن ...

اما در هر حال روز مادر و به تمام مادر ها و روز زن و به همه تبریک میگم ...

آره،روز مادر مبارک باشه واسه همه ی این فرشته های زمینی.

۰۰:۰۰ یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:53

روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته ، صبوری! روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده ،دلواپسی! روز مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه ، بیداری ! روز مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدنمان چروک شد روز مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن او که نوازشگر همه سالهای دلتنگیمان بود روز مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن...

کپی پیست تنها چاره ای بود در این روزهای سخت برای حضورم.


چقدر دلم خوش است که هنوز هم می توانم گاه گداری پرو پایش
بپیچم و برای شیطنت هام بهانه ی لطیف بچه گی بگیرم.

tanha41 دوشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:37

مادر یعنی تمام واژه های قشنگی که جمع شده تا به شعری نیمایی با احساسی از مهر پیوند بخورد

مادر یعنی "حاصل جمع همه ی آینه ها" در پیوندی جاودان با مهر.

بوعلی سینا دوشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:44

روزط مادر به خوشی و کامیابی
عطر نفسهای مادر در کوچه باغ خاطرات من پرسه می زند مادری که از تمام جان می پرستمش
از اینکه صدای بوق ماشین ها و مورتور ها تو اتاقتون پیچیده معذرت می خواهم و دیگر هیچ ....

گرمای حضورش برای دلنگرانی هایمان بی ادعاترین مأمن بوده همیشه
مادری که با تمام جان ...

نوید دوشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 20:11 http://lawbreaker.blogsky.com

سلام مردمک خوفی
همه زیستن،تنها، با وجود تو می ارزد ، مادر
جقدر خشنگ !

این روزا دیگه رمقی نیست، اما مادر ارزشش خیلی از این چیزا بیشتره .

سلام قانون شکن!

تقدس واژه ی مادر در اوصاف ساده ی ما گنجیدنی نیست،روزشون
مبارک.

ن.ک سه‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 15:14 http://yekjomleyekzendegi.blogfa.com

کاش هوار می زدند این قلبهای فسرده به خاک فتاده یمان ...آن قدر بی کرانه که می شنیدند صدای دلتنگی های مادرنمان را که هنوز رسم مادری به جا می اورند

در تلنبار بی مرامی ها و ناسپاسی ها و فقط گاه قدر شناسی ها
مادرانمان هنوز رسم مادری به جا میاورند...
باشد که همه، همه جا، همیشه، به رسم زیبای فرزندی پایبند بمانند.

ن.ک چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 22:34 http://yekjomleyekzendegi.blogfa.com

برگی دیگر به اوراق سیاهمان اضافه شد و این بار با یک تفاوت محسوس
منتظر نظرتون هستم
تموج سبز

از دل برآمده است برگ جدید دفترتان..
کاش در حراج برگ ها،گوشه چشمی هم به ریشه می دادیم!

پسته چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 23:58

سلام این اس ام اس ها هم که راه نمیوفته
منو addکن (نگاه کنین من درست نوشتما !!) بچتیم
با این که من از چت متنفرم ولی چه میشه کرد
(هیی هیی هیی)
ساعتشو خودتو مشخص کن!!!

دیدین ... هیی هیی هیی !!!

ok
خوبه
!!
اگه مسنجر نرفته باشه هالیدی!
هیی هیی هیی !!!

باران پنج‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 15:07 http://i3aran-i3ahari.blogfa.com


همه ی زیستن،تنها، با وجود تو می ارزد ... مادر

با لبخندت دنیا از ان من می شود و با قطره اشکی که از چشمان مهربانت جاری می شود تمام هستیم نابود می شود ...

.....................

بعد از کلی تاخیررررررررررررررررررررررررررررر سلااااااااااااااااام
عسیییییییییس دلم

چه طوری یا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

واقعا ببخشید این وبلاگ تو با کامپیوتر من مشکل داره ....
یا وبلاگو باز نمی کنه یا وبو باز میکنه نظراتو باز نمی کنه
کلاااااااااااا آقاجون یک کلام با تو مشکل داره... هر چیم پادر میونی میکنم درست نمیشه ... قول میدم یه تنبیه حسابیش کنممممممممممممممم.

....

من اس ام اس مییییییییییییییییییخوااااااااااااااااااااااااااام (با عرض پوزش : پیــــــــــــــامک )


خوش باشی تو این روزهای امتحااااااااااااان .. امیدوارم وقتی از امتحان در میای خنک باشی نه داغ کرده از سوالاااااااا

دوست دارم عزیز دلم ... موفق باشی


************* باران //////////////////////
///////////////////// ٬٬٬٬٬٬٬***************

سلاااااااااااام گرم ولی یه خورده کم رنگ!!(خیلی تاخیر داشتی آخه)
ای بابا سومین کسی ای که..اصلا وبلاگم لجباز شده..
سپرده بودم پیش مهمونا مودب باشه ها..ولی..فکر کنم از اتفاقات
خردادی دلگیره!
آره کاش مزه ی امتحانامون شبیه شوکولات خوشمزه ها هستن!
داشته باشه.

اگه این ICT (اسمشو عوض کردن دیگه؟) پیامک هارو ..

این روزا مدام داری شیشه ی اتاقمو می زنی..*بارون بهاری*
خیلی مرسی!

سورنا پنج‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 18:41

سلام من اون جملات پسته رو یه بار قبلا ندیدم
وای خدا چقدر آشناست!!!!
.
.
.
.
.
.
IQپایین اجازه نمیده یادم بیاد
هنوز یادم نیومده
.
.
.
.
.
.
صبر کن الن یادم میاد
.
.
.
.
.
.
.
.
آهان اینا رو پسته واسه مردمک نوشته بود
فقط یه چیزی یادش رفته بود ID سورنا رو بنویسه اونجا!
(هیی هیی هیی)

سلام
یه بار؟!من دوبار دیدم!
مثل اینکه یه نفر، رو نوشته ی پسته راست کیلیک کرده،گزینه ی
2 رو انتخاب کرده ، بدو بدو رفته جای دیگه ،بازم راست کیلیک کرده،
و بعد بدون مجوز، نوشته رو دخل و تصرف کرده (ID زده)،آخر سرم
گزینه ی 4رو انتخاب کرده !
درسته؟!
ــ قطعا :)

ماهی خانوم پنج‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 19:07 http://mahinameh.blogsky.com

سلام خانومی
روز مادر به همه ی مادران گل مبارک
با نامه ای به غزه به روزم
بدو بیا که منتظرم
شاد باشی گلم

سلام ماهی خانوم

خیــــــلی پسندیدم
نامه ای به غزه !
شاد باشی حسابی.

[ بدون نام ] جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:48

سلامهربون خوبی؟
اوووووووووه چه قدر نظر؟چه قدر من دیر کردم؟
اشکال نداره جای من پسته بوده همیشه
دوست جونم دلم برات نتگیده...




سلام
اومدنت دیر و زود داره ولی حکم آب رو آتیش لحظه هاس.
... گویند به دل ره است دل را.

نیپون کوکو جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 18:06


من
عادت کردم ...
به این زخم های جانکاه
- این مونس بی توقع -
به این شب های سردی که سخاوتمندانه
ظلم می بخشند.
به نگاه های خشم آلودی که هر لحظه
تیربارانم می کنند!
به دیدن مردگان فراری...
به ثبت مرگ زجرآلودم...
به دستانم
- که تنت می لرزد
... وقتی ناتوانی اش را می بینی -
آی صورتک های پژمرده
- که مرا چون بزرگان می پندارید -
من دیگر نمی خندم!
این کافی نیست؟!


سلام جوجو؟
بخون مزاحم نمی شم...

دلم برات تنگییییییییییده...

زبان جمله گرچه گنگ و پای کلمه لنگ است
نام نازنینت امروز در شعر من پررنگ است
لحظه می دانم برایت نای گذشتن ندارد
لحظات من اما با غم تو هماهنگ است
تیشه را با زهر صبر به کوه فروزن
دنیایی دیگر پشت این کوه سنگ است
دستت بر در باشد ، خبری دارم
دل یک عمر خوشبختی برایت تنگ است
دیده از جفای آسمان داغ مدار
این قصه پایانش اما قشنگ است
--
سلام soozi!

پسته جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 20:54

به به نیپون کوکو !! بلاخرا دیدیمت !! بابا ول کن اون کتاب ها رو !! البته اگه ول میکرد میشد شبیه بنده زاده !!

وای پرپر بانو به دادم برس !! اصلا ذهنم کار نمیکنه دیگه !! چرا این روزا اینجوریه اخه ؟؟؟؟!!! اصلا حس هیچ چیزی حتی خودمم نیست !!

خدا بهمون رحم کنه و به دادمون برسه !!

اگه کاری از دستم برمیومد که خب دریغ نمیکردم..
ولی خودمم خوردم به دیوار!
(بازم همون دست های پرتوان.. :)
خدا بهمون..

پسته جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 20:59

راستی من این قضیه ی soozi رو نفهمیدم !! این چیه ؟؟!!

soozi یاداور اون قدیم ندیماس..وقتی با نشستن پای تلویزیون
و دنبال کردن ماجراهاش حسابی سرگرم میشدم!

MA2TA شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:33



واقعا وبلاگ دلنشینی دارید. واقعا آرامش بخش به تمام مهناست. انشالله ار این به بعد با اجازتون ما هم میشیم پای ثابت وبلاگتون.

نظر لطفتونه
خوش اومدین.

BOOکوچولو شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:03

سلام خانومی این استعداد ادبی تو منو میکشه خیلی زیاد قشنگ بود مرسی پرپر خانوم

سلام
نه..نه....خونت گردن من میوفته ها!
خیلی زیاد ممنون!

نیپون کوکو شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 20:19

hi hi
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.bye bye

Hi paradise!
.
.

نیپون کوکو شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 20:23

نیست بر لوح دلم جز الفِ قامتِ دوست
چه کنم؟ حرف دگر یاد نداد استادم.....




به جون تو کارت نداشتم نمی اومدم وگر نه یو که میدونی من....این تیکه هات داره زیاد میشه مگه نه مردمک؟اوکی یکی طلبت... پسته ی سیب زمینی....
میبینی استادم چه چیزای خوبی یاد میده؟

من قامت بلند تو را در قصیده ای
با نقش قلب سنگ تو تصویر می کنم!
(فقط واسه داشتن کلمه قامت اوردمش)

تیکه؟ نعوذبالـ... خواهر
استاد منم بهم اینو یاد داده:هرچه از دوست رسد نکوست.

ما چه داریم فدای قدم دوست کنیم؟
جان متاعی ست که هر بی سروپایی دارد!

tanha41 شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 23:19

رقص عارفانه قلمتان به کامیابی

لحظات خردادی تان به نیک روزی

پسته یکشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:42

به قول مردمک (برای نیپون کوک ) :
ما چه داریم فدای قدم دوست کنیم؟
جان متاعی ست که هر بی سروپایی دارد!

البته قابلی نداره ها !!

بابا من کی باشم که تیکه بندازم !!

یه حرف در گوشی با نیپون کوکو:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مگه فضولی ؟؟!! نیا دیگه !!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خب عیبی نداره فردا میگم بهش !! ضایع شدی !! هیی هیی هیی !!

من که چشامم بستم آخه..بگو دیگه..از لای انگشتامم نیگا نمیکنم.
نمی گی؟
فردا که با یه لوله ی ۱۰ متری اومدم دانشگاه و زیرپای شما دوتا کار گذاشتم میفهمی که..خواستن توانستن است!!

پسته یکشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:28

هیی هیی هیی !! خیلی باحالی مردمک ...

هر چه از دوست رسد نکوست ...

قانون عمل و عکس العمله دیگه..شما باحالی ما هم تابع!

ن.ک دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 21:35 http://yekjomleyekzendegi.blogfa.com

همه برگیم و همه ندای آسمانی آفتاب امات هنوز یادمان است ریشه ای هم در خاک هست
برگ را به تظاهر می انگاریم و ریشه هایمان را عمیقا باور می کنیم

گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام
و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است
با ریشه چه می کنید؟؟

ن.ک پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 19:20 http://http://yekjomleyekzendegi.blogfa.com/

آمدیم و نگاشتیم تا شاید این دفتر آخر نباشد... یک چرک نویس دیگر به دفتر بی ستاره یمان اضافه شد...زیر سایه ی آفتاب منتظرتان هستیم

زیبا نگاشتنتان زیبایی احساستان را دوچندان میکند

آسمان دفترتان پرستاره .

۰۰:۰۰ جمعه 5 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 23:17

دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی است نازنین
و عشق را کنار تیرک راهوند تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
روزگار غریبی است نازنین
و در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی است نازنین
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی است نازنین
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابانند بر گذرگاهان مستقر با کُنده و ساطوری خون آلود
و تبسم را بر لبها جراحی می کنند
و ترانه را بر دهان
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
ابلیس پیروز مست سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد

پرندگانی
سرگردانیم
گم شده
در نام و نان
به تنگ آمده،
از خانه و خیابان
و این همه
عمر ریخته
به خاطر بالی ست که
می زنیم
گاهی
چنان
از پرواز می افتیم
که در صف ساده ترین پرنده هم
جایی نداریم
برای تیر نخوردن
پنهان کرد باید
بال های پریدن را

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد