...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

۱۲+۱

 

Start

 ماشه را چکاندیم و شروع شد..صدای دهل از دور 

 خوش،آمد..راه خواندمان،،آتش کردیم خودمان را 

 و افتادیم توی جاده ی جدید با دست اندازهای نو.. 

Go on

 پیش رفتیم،رفتیم،رفتیم.. 

1`2`3`4`5`6`7`8`9`10`11`12`

And now

و حالا در پیچ سیزدهم(1+12) سوت  

میزنیم،شوت میکنیم با سبزه ای

 

  

شاید سیاه..!!

میخواهم غلاده ی صورتی رنگش را باز کنم،نفسی بکشد، 

آبی بخورد،برای عمر چند هفته اش وصیت کند و بعد...

بزن که روشن شی..یک گره،دو گره،...،1000 گره .. 

میخواهم سبزه ی امسال را با بافت آفریقایی! 

در روشنایی آب رها کنم.. 

The first tie

اولین گره به قصد پس زدن سال گذشته...

دومی، سومی،...،بی امان مشغول میشوم 

تار تارش را..دانه به دانه..سیاه،سبز،سفید،سیاه.. 

The last tie

آخرین گره به قصد ماندن و خوب ماندن برای 

 دیدن سال آینده...

آخرین،آخرین،...،فی امان ا..ّ.

امشب سبکبال برمیگردم به اتاق؛دیوار اتاق

         

            : یک آفریقایی از آینه نگاهم میکند.!!.  

  
نظرات 7 + ارسال نظر
Helen چهارشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 19:34

نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم
در عصرهای انتظار به حوالی بی کسی قدم بگذار !
خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو !
کلبه ی غریبی ام را پیدا کن کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی ام!
درب کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو !
حریر غمش را کنار بزن ! مرا می یابی...

..
قدم می گذارم به حوالی بی کسی در عصرهای تب دار انتظار..
یافتن خیابان غربت سخت نیست برای منی که رهگذر مدامش هستم.
می آیم می آیم کلبه ی دلتنگیهایت را کنار مرداب دید می زنم..
به پنجره میرسم بغضم میشکند برای هق هق غریبانه ام شانه
میخواهم، پذیرایم باش عزیز همسفر..

رادیکال چهارشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 19:35 http://radical84.blogfa.com

چه کسی گفته بادهای خوش خبر از جانب شمال اند؟!

حرف هایی که دور گردنت می بافند

برای این است که حرف نزنی

اعتراف کن

بادهای خوش خبر این روزها راهشان را از کوچه ی ما کج میکنند..
و حرف های نخوانده دارند خفه ام میکنند..
----------لذت بردم از شعر زیبایت مثل همیشه...

فرنوش چهارشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 21:42 http://www.ehsasat.com

سلام .فرنوش هستم از وبسایت احساسات دات کام ! اگه عزیزی رو دارین که می خواین صداتونو به گوشش برسونید بیاید سایت ما . در ضمن می تونید به گمشده هاتون از سایت ما پیام بدین . برای وبلاگتون هم ابزار های جدید و بی همتا آماده کردیم . قربان شما - فرنوش

خیلی جالب بود..حالا می دونم که اگه یه روزی گم بشم باید کجا دنبال صدای آشنا باشم..

پسته پنج‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 13:26

سلام ... به به ایشالا امروز رفتی بیرون که حالشو ببری دیگه !!!
فدات شم سبزه گره زدن یادت نره ها !!!
منم ایشالا میرم تا دو تا درخت رو به هم گره بزنم ... نظرت چیه ؟؟!!! خوبه ؟؟ ... شاید فرجی شد!!!
توام واسم دعا کن ... شاید این جمعه بیاید شاید !!!
ای بابا الله و اکبر !!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
(عزیز های دل از توهم بیاید بیرون شوخلوخ میکنما !!)

سلام ... بله شما که تو اهواز حسابی خوش گذروندی مام گفتیم یه حالی به دل تنگمون بدیم...
بابا چه آرزوی بزرگی داری تو که با سبزه راه نمیفته و گره زدن درخت لازم داره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
این جور برنامه ها فقط دلخوشیه..و البته تنوع بدی هم نیست تو خمودگی روزامون..
.........دست مریزاد واسه شوخلوخ بانمکت :)

نوید جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 03:12 http://lawbreaker.blogsky.com

کاش که عمرم کفاف دهد به تعداد آرزوهایم، گره و گره و گره بزنم ... انگار امسال هم جایی برای آخرین گره _ خوب ماندن برای دیدن سال آینده_ نمی ماند... !

امید که باشد دیگر جایی برای نگرانی نیست..
خوب می مانیم برای سبزه ی سال بعد و سال های بعد تر...

[ بدون نام ] جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 13:22

منم گره زدم و آرزوهای هر چند کوچک ام راو به آب سپردم سبزه ی سبز رنگی که این اواخر رنگش پریده بود. شاید وقت گره زدن سبزه ی سال بعد از تعداد گره هایم کاسته شود شاید...
مطلبت خیلی خوب بود
مثل همیشه ...

امیدوارم تعداد آرزوهایت کاسته نشود چون با آرزوست که نسل امروز نفس می کشد...
اما سبزه هایمان کاش خوش یمن باشند برایمان..دستمان که به جایی بند نیست..شاید چشمان سبزه ی هرچند رنگ پریده بسیار پرمهر تر از
آدم هایی باشند که به ادعا (فقط به ادعا)عادت کرده اند..
--------
خیلی ممنونم
مثل همیشه ...

باران شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:30 http://i3aran-i3ahari.blogfa.com

سلام خانومی .... خوفی ؟


مرسی که بهم سر زدی مینای نازم ..... تعطیلات خوش گذشت ؟

فردا می بینمتون

مردمک جونم از تو ام به خاطر بودنت درکنارم تو ی همه ی لحظه ها ممنونم



سیزده بدر امسال عالی بود خیللللللللللللللللی خوب بود
کلی خوش گذشت ....

آرزوهایم را بر تن سبز ترین سبزه گره زدم و به زلال ترین آبها سپردم

شاید کسی از تبار مهربانی سبزه ام را بیابد و گره از آرزوهایم
بگشاید


..... مثل همیشه عالی نوشتی

دوس جون خودمی دیگه

........................




کنار نگاه زیبایتان می توان عاشق ترین بود

دستهای مهربانتان را برای آغاز فصلی نو گرم می فشارم


.....

دوستون دارم دوست جونای خودم

به قول یارو I LOVE YOU البته خیلی بیشتر از این حرفا


دلم براتون تنگیده بید


نگاهتان پرامید و قشنگ

سهلااام..چرا خوف نباشم ها؟؟وختی تو هستی،و کم نیستن خوفایی
مثه تو..دل منم بدجور تنگیده واس خاطرتون..ولی میبینیم همدیگرو به زودی زود..
سیزده بدر امسال به خاطر آفتاب دلچسبش خیلی چسبید..

.....

ما چه داریم فدای قدم دوست کنیم ؟
جان متاعیست که هر بی سروپایی دارد !!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد