...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

!؟.

! ! 

خمارِ دلگیری امروزنفس می کشی

انگار هوا با قالب های منجمد به ریه هایت تزریق می شود ،

تو را در تمام ثانیه ها نشئه می کند و همه ی خوشی هایت را

یکجا بالا می آوری.

درخت ها دست روی دست،یک تنه ایستاده اند به تماشای

سیب های هوش سرشاری که با کانایی آسفالت ها همراه گشته.

؟ ؟

من اما روی پلکان همیشگی چنبر زده ام و دارم با بی رغبتی

بین خودم،دنیا و تو یکی را انتخاب می کنم:

دنیا بدون تو از تپش می افتد،تو بدون دنیا کجای سرزمینم بنشینی؟،

من هم که بی دنیا و تو،ارزنی نمی ارزد!

ـــ قرار گرفتن در این سه راهی ، سخت بی دادی ست!

می خواهم سنت شکنی کنم و هرسه را آرزو کنم.

هم خدا ، هم خرما .

خرما آنقدر کوچک است که جای خدا را اشغال نکند

خدا هم آنقدر بزرگ است که چشم دیدن خرما را داشته باشد

. .

نظرات 5 + ارسال نظر
سورنا جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 18:15

سلام
می خواهم سنت شکنی کنم و هرسه را آرزو کنم.
امیدوارم این اتفاق برای همه بیفته!!!!


سلام
منم امیدوارم!!!!

کرشمه شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 13:07

نرگسم سوی چمن خواند و سروم سوی باغ

من مردد که دهم دل بکدام ای شیراز

ای کاش می شد سنت شکنی کرد!!!!!!!

حلول ماه مبارک رمضان رو هم بهت تبریک میگم
در قنوت سبز دستانت بیادم باش.

هرچیز بشکند ز بها اوفتد و لیک

دل را بها و قدر بود تا شکسته است

شاید اگه فکر می کنیم نمی شه سنت شکنی کرد،واسه اینه که
خیلی سخت گرفتیم..یه بار امتحان کردنش فکر کنم ضرر سنگینی
نداشته باشه .
منم تبریک می گم.
حتمن ِ حتما! محتاج دعام.
*I miss u*

ن.ک شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 22:40

قرار گرفتن در این سه راهی سخت بیدادیست
و بیداد تر از آن انتخاب یک راه میان این سه راه است
اما چگونه؟؟
آنقدر به دل نشست که هم خدایمان را فهمیدیم و هم عطر ... استشمام کردیم

اما چگونه؟؟
شاید چاره ی هزارراهی انتخاب بدلکاری باشد!!

۰۰:۰۰ شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 23:52

یادش بخیر.زمستان چموش! از خواب بلند می شدم و حیاط سفید پوش را می دیدم دوان دوان پیش به سوی رادیو. اینجا زنجان است.... مدارس شیفت صبح شهرستان زنجان ناحیه 1و2 به دلیل برودت هوا و لغزنده بودن معابر...... .
شال و کلاه،راهی ِ حیاط برای خلق یک شاهکار هنری!.... آدم برفی.
مخالفت مادر از ترس سرما خوردن و لیز خوردن و .... . ولی گوش شنوا با خبر رادیو ، انا لله و انا الیه راجعون!!. راست می گفت چند باری لیز خوردم، چند بار هم سرما. ولی چه خوب. امروز می دانم مزه ی برف بازی چقدر شیرین است.
!!!!!

نوشتن از برف در داغی این روزها ! یک سنت شکنی!
یاد لذت هووه کردن شیشه و نوشتن کلمات زودجوش!(در آن سرما)
نیز بخیر.
دیگرهای بسیاری هم هست که تجربه اش برایمان جیز شده در
انگشت اشاره!
گاهی باید کاملا سبک سر بود تا حسرتی به دل فرداها نماند.

پسته یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 18:55

سلاام سلااام ۱۰۰ تا سلام ...
امروز شاید این سومین باری باشه که میخوام دوباره نظرم و تایپ کنم ...
هر بار تا میخواستم بسندم برقامون میرفت !!!

اهان ... اینو میخواستم بگم ...
از نظر من همتون مشکوک میزنین !!!
همه ... این پرپر خانوم هم متهم ردیف اوله !!!

بلی ... راستی ...
مبارکه مبارکه مبارک
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هیی هیی هیی ... فکر نکن خیلی زبلی !!! منظورم پست جدید بود !!! هیی هیی هیی !!
(البته مردمک جو ن جسارت نشه ها !!)

۱۰۱ سلام خالدار!
سومین باری که دوباره تایپ میکنی!!! (:
من که زورم به یه مورچه نرسیده چه برسه به مشکوک
دست بزن هم ندارم..
حالا این مشکوک(خانمه یا آقا؟)چرا شاکیه، ا...اعلم.
راستی پسته وکالتمو قبول می کنی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد